ارتجاع روشنفکرى
واژه «روشنفکر» در زبان فارسی، معادل واژهIntellectuel در زبان فرانسوی،aufklarer در زبان آلمانی،intelligentsia وenlightenment در زبان انگلیسی و واژههای متنور، متنوّرالعقل، مفکّر و مثقّف در زبان عربی است. در ادبیات فارسی واژه «روشنفکر» کلمهای است مرکب از دو واژه «روشن» و «فکر» که ترکیبی وصفی به حساب میآید. در این ترکیب وصفی، واژه «روشن» به عنوان وصف، و واژه «فکر» به عنوان موصوف به کار رفته است. در لغتنامه دهخدا و فرهنگ فارسی معین آمده است که روشنفکر، صفت مرکب و معنای (لغوی) آن عبارت است از: «کسی که دارای اندیشه روشن است».
واژه «روشنفکر» واژهای وارداتی است که ریشه در زبان و فرهنگ اروپایی دارد. معروفترین معادل این واژه در زبانهای اروپایی واژه «انتلکتوئل» است که بسیاری از محققان، ریشه اصلی روشنفکر را همین واژه فرانسوی دانستهاند. این واژه در زبان فرانسه برگرفته از واژه «انتلکت» به معنای قوة عقلی است [داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، 1378]. این واژه قرنها با توجه به ریشه لاتینیاش، به معنای وصفی و به عنوان صفت و به معناهای «عقلی»، «عقلانی»، «فکری» و «اندیشمندانه» به کار میرفت، و در زبانهای اروپایی برای بیان مواردی چون «کار فکری»، «تصمیم عقلانی» یا «نظریهای اندیشمندانه» از آن استفاده میشد [بابک احمدی، کار روشنفکری، 1384].
مفهوم مدرن و امروزی روشنفکر محصول خردورزی اجتماعی اروپایی است که عنصر تجریدی و بخردانه سنت روشنگری و دگرگونیهای فکری ناشی از انقلابهای بورژوایی را به شکل استعاری یا نمادین در یک فرد خاص و مشخص، یعنی یک موجود اجتماعی، نمایان میکرد [همان]. این خردورزی اجتماعی اروپایی به معنای خاصی از عقل اشاره دارد. به همین دلیل برخی معتقدند که اساساً واژه «انتلکت»، به معنای عقل در اصطلاح اهل دیانت و کلام و فلسفه (از افلاطون تا دکارت) نیست، بلکه مراد از عقل، نوعی خرد عملی مستقل بشر است که از هیچ جای دیگر مدد نمیگیرد و به استقلال، وضع نظامات و قوانین میکند. بر اساس این معنای جدید، روشنفکر (انتلکتوئل) به کسی اطلاق میشود که پیرو آموزههای علمی و عقلانی عصر روشنگری اروپاست و بر اساس این آموزهها خواهان تغییر و تحول و گذار از سنتهای گذشته است.
مفهوم اصطلاحی روشنفکر در ادبیات سیاسی ـ اجتماعی ایران
امروزه در ادبیات سیاسی ـ اجتماعی ایران واژه «روشنفکر» به معانی مختلفی استعمال میشود که به طور کلی در دو معنای مثبت و منفی قابل تقسیمبندی است.
1- معنای مثبت
واژه روشنفکر عموماً به معنای مثبت و مطلوب به کار رفته است. این معنای مثبت نیز به اشکال مختلفی استعمال شده است که میتوان آنها را به سه دسته عام، خاص و اخص تقسیم کرد:
1ـ1. معنای عام
در معنای عام، روشنفکر به کسی اطلاق میشود که دارای فکر و نگاه روشن و نو و آگاه به زمان است و متفکرانه، معقول و دور از تعصبات و احساساتِ غیر معقول، فکر و عمل میکند. در فرهنگ معاصر فارسی نیز روشنفکر به شخصِ «دارای بینشی آگاهانه، منطقی و دور از خرافه و تعصب» تعریف شده است. اولین معنای متبادر به ذهن از واژه «روشنفکر» همین معناست. به همین دلیل هم در تصور عمومِ افراد، «روشنفکر» معنایی مثبت و مطلوب دارد و روشنفکری یک نوع امتیاز و افتخار به حساب میآید.
2ـ1. معنای خاص
در معنای خاص، «روشنفکر» به کسی اطلاق میشود که دارای سطح فکری و هوشی نسبتاً بالاست و فعالیت فکری و علمی انجام میدهد. معادل انگلیسیegghead به معنای افراد باهوش و متفکر (حزب) یا کسانی که مغز خود را به کار میگیرند، به همین معنا میباشد [علی آقابخشی، فرهنگ علوم سیاسی، 1384]. تعریفی که ریمون آرون، جامعهشناس فرانسوی، راجع به روشنفکری دارد نیز بر اساس همین معناست. وی جامعه روشنفکر را به سه قسمت تقسیم کرده است:
الف) تولیدکنندگان اندیشه؛ مانند هنرمندان و متفکران مبتکر؛
ب) توزیعکنندگان اندیشه؛ مانند استادان دانشگاه و نویسندگان؛
ج) مصرفکنندگان؛ مانند دانشجویان.
وی خاستگاه گروه سوم را جهان سوم معرفی میکند. تعریفی که فرهنگ آکادمی فرانسه از روشنفکر ارائه داده است نیز منطبق بر همین معنای خاص است. در این فرهنگ آمده است:
روشنفکر کسی است که اندیشه، هوش و تفکر، ملاک جهتدهندة زندگی وی به حساب میآید. با این نگرش، روشنفکر در مقابل افرادی که به کار دستی اشتغال دارند، قرار میگیرد.
3ـ1. معنای اخص
به معنای اخص، کسانی روشنفکر هستند که دارای توان فکری و علمی در حد عالی هستند و خواهان نوگرایی، ایجاد تحول در جامعه، پیشرفت کشور و خدمت به ملت و فرهنگ خویش هستند و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند.
2- معنای منفی
معنای منفی روشنفکر ناظر به روشنفکران غیر حقیقی است. مراد از این معنا کسانی هستند که مؤلفههای کلی روشنفکر به معنای اخص (توان فکری و علمی و خواهان پیشرفت و تحول) را دارند، ولی مدل و الگوی آنها برای پیشرفت و تحول و نوگرایی، تئوری و عملکرد اندیشمندان عصر روشنگری در اروپاست. معنای مدرن و امروزی روشنفکر و تعریف دایرهالمعارف فارسی که «روشنفکر» را «اصطلاحی برای طرز فکر و تمایل عقلایی، آزادمنشانه، اومانیستی و علمی رایج در اروپای قرن 18 میلادی» میداند، ناظر به همین معنا است [غلامحسین مصاحب، دایرهالمعارف فارسی، تهران،1345].
تعریفی که کانت از روشنفکری و روشنگری ارائه میدهد نیز اشاره به همین معنا دارد. کانت در رساله خود پیرامون «روشنگری»، اصالت دادن به عقل و فهم فردی و جزئی بشر را جان و روح روشنگری مینامد. او این تکیه و اصالت بخشیدن به عقلجزئی بشر را در مقابل تفکر دینی (که بر مبنای اصالت وحی الهی و نیازمندی بشر به هدایت آسمانی استوار است) و بینش مذهبی مطرح میکند و قرار میدهد [امانوئل کانت، روشنگری چیست؟ ترجمه همایون فولادپور مندرج در ماهنامه کلک، ش 22].
بر اساس همین معنا دکتر داوری اردکانی معتقد است، روشنفکر کسی است که با اصل جدایی سیاست از دیانت به مدد خردی که جای وحی را گرفته و در مقابل آن قرار دارد، طرح سیاست در میاندازد و یا اگر به ظاهر دین معتقد باشد، دین را در کنار علم و تمدن غرب میگذارد و به تصرف در آنها رضا نمیدهد. ایشان معتقد است روشنفکری طوایف مختلفی دارد، اما یک چیز در آرا و عقاید و بستگی این طوایف، مشترک است و آن اینکه منشأ احکام و قواعد و دستورالعملها بشر است؛ و احکام دینی و آسمانی صرفاً از جهت تاریخی و اجتماعی اهمیت دارد و دیگر منشأ اثر نیست. پیداست که تمام طوایف روشنفکران ضدیت علنی با دین نمیکنند [همان].
جلال آل احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» در این باب مینویسد: «روشنفکری تعبیری است که من نمیدانم کی و کجا و چه کسی آن را به جای انتلکتوئل گذاشته و این البته مابهازایی است غلط، ولی مصطلح شده است. پس بگوییم یک غلط مشهور» (ص 19).
تقسیمبندی روشنفکران
با توجه به مباحث گذشته، روشنفکر به دینی و سکولار تقسیم میشود. در این صورت بر اساس معنای حقیقی روشنفکر، باید گفت روشنفکران دینی را عالمان دینی و تحصیلکردههای دانشگاهی تشکیل میدهند که درد دین دارند و با معیار و مبنای دینی به پیشرفت و تحول و حل مسایل اجتماعی نگاه میکنند، اما اگر روشنفکر را به معنای پیروان عصر روشنگری در اروپا بدانیم، نمیتوان آنها را روشنفکر دینی نامید؛ زیرا مبنای کار آنها بر اساس سکولاریسم شکل گرفته است. هر چند برخی با تعریف حداقلی از دین به گونهای که با ماهیت سکولاریستی روشنفکری قرن هیجدهم تعارض پیدا نکند و یا با بحث از ایمان عصری، تحول معرفت دینی و امکان قبض و بسط شریعت و احیاگری دینی و بازفهمی و بازسازی دین به نفع مدرنیته، قائل به امکان روشنفکری دینی هستند که البته غایت حرکت آنها در عمل به همان روشفنکری سکولار و حتی الحاد میرسد. چنان که امروز اصل وحی و نبوت را به اشکال مختلف زیر سؤال بردهاند.
ارتجاع روشنفکری
عبارت ارتجاع روشنفکری اشاره به روشنفکران غیر حقیقی و سکولار دارد که علیرغم تحولات شگرف فکری و سیاسی همچنان به دنبال ارتجاع (بازگشت و عقبگرد) به افکار پوسیده و در حال انحطاط جوامع غیر دینی هستند. بعد از انقلاب اسلامی جریان روشنفکری نوینی که با آرمانهای انقلاب همخوانی داشت، ایجاد شد، اما بعد از پایان دفاع مقدس جریان روشنفکری به عقب بازگشت و روشنفکران جدیدی با همان پایههای اعتقادی روشنفکری قبل از انقلاب و با اعتقاد به جدایی دین از سیاست، پلورالیسم، تمجید از غرب، وابستگی و تقلید کورکورانه از غرب و... به وجود آمد.
امام خامنهای در مجموع روشنفکر را به معنای اخص یعنی کسانی که توان علمی و فکری بالایی دارند و خواهان تحول و پیشرفت جامعه هستند، میدانند، اما نکته مهمی که در بیان ایشان وجود دارد این است که روشنفکر حقیقی کسی است که این پیشرفت و تحول را از هر طریقی نمیپذیرد، بلکه آن نوع از برنامه برای تحول و پیشرفت را میپذیرد که مطابق منافع ملی و ساختار فکری، فرهنگی و ارزشی جامعه باشد. با این معیارها، روشنفکر اختصاص به تحصیلکردههای دانشگاهی یا محصلان فرنگرفته و یا کسانی که صرفاً کار فکری میکنند و فعالیت بدنی ندارند، نمیشود. همچنین روشنفکر حقیقی شامل کسانی که به اسم ترقی و پیشرفت، دین و آموزههای آن را زیر پا گذاشتند و منابع و منافع ملی را در اختیار بیگانگان قرار دادند و جاسوس و دلال قراردادهای استعماری شدند، نمیشود. با توجه به همین معیارها، مقام معظم رهبری معتقدند چون روشنفکران اولیه تاریخ ما ـ یعنی کسانی که برای اولینبار به طور رسمی خود را منادیان روشنفکری در ایران نامیدند ـ از جهات مختلفی از معیارهای بالا فاصله داشتهاند و دچار مشکلات متعددی بودهاند، جریان روشنفکری در ایران بیمار متولد شده است و بسیاری از خصوصیات بالا را نداشته است.
در ادامه به بخشی از بیانات روشنگرانه امام خامنهای در خصوص مسأله روشنفکری اشاره میشود:
«... اما مسأله مورد نظر من در مقوله روشنفکری. این مسأله، مسألهای است که اگر من بخواهم روی آن اسم بگذارم، مثلاً خواهم گفت: ارتجاع روشنفکران، یا ارتجاع روشنفکری. میدانید که مقوله روشنفکری، اساساً ضد ارتجاع است. روشنفکری مقولهای است که رو به جلو دارد و به آینده نگاه میکند؛ یعنی همان مفهومی که در فارسی آن را از «انتلکتوئل» فرانسوی ترجمه کردهاند. البته کسانی که اهل فن این کار و اهل زبانند، میگویند این ترجمه، ترجمه درست و دقیقی نیست. حالا هرچه هست، معلوم است که مقصود چیست...این هویت پیشرو و آیندهنگر، رو به مستقبل دارد و نمیتواند با رجعت و عقبگرد خو کند، اما من پدیدهای را مشاهده کردم و مشاهده میکنم که جز اسم گفتهشده برای آن، عنوانی پیدا نمیکنم: ارتجاع روشنفکری، رجعت روشنفکری.
من بارها گفتهام که روشنفکری در ایران، بیمار متولد شد. مقوله روشنفکری، با خصوصیاتی که در عالمِ تحقق و واقعیت دارد که در آن، فکر علمی، نگاه به آینده، فرزانگی، هوشمندی، احساس درد در مسائل اجتماعی و به خصوص آنچه که مربوط به فرهنگ است، مستتر است در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولد شد. چرا؟ چون کسانی که روشنفکران اولِ تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالمند. اکنون من سه نفر از این شخصیتها و پیشروان روشنفکری در ایران را اسم میآورم: میرزا ملکمخان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیاح محلاتی. این کسانی که اولین نشانهها و پیامهای روشنفکریِ قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، به شدت نامطمئن بودند. مثلاً میرزا ملکمخان که داعیه روشنفکری داشت و میخواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدینشاهی روشنگری کند، خود دلال معامله بسیار استعماری و زیانبار «رویتر» بود!
بعد از جنگ (دفاع مقدس) تلاشهای جدی شروع شده برای اینکه روشنفکری ایران را به همان حالت بیماری قبل از انقلاب برگردانند ـ برگشت به عقب ـ یعنی باز قهر کردن با مذهب، قهر کردن با بنیانهای بومی، رو کردن به غرب، دلبستگی و وابستگی بیقید و شرط به غرب، پذیرفتن هرچه که از غرب ـ از اروپا و از آمریکا ـ میآید، بزرگ شمردن هر آنچه که متعلق به بیگانه است و حقیر شمردن هر آنچه که مربوط به خودی است؛ که در باطن خود، تحقیر ملت ایران و تحقیر بنیانهایش را همراه دارد. من این را مشاهده میکنم. اینها چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که «لم یؤمنوا بالله طرفة عین».
اینها هرگز، نه به اسلام و نه به ایران، ایمان نیاوردهاند. آن چند سالی هم که این جریانات روشنفکری الهی، اسلامی، مذهبی، حقیقی، ایرانی، در ایران وجود داشت، اینها حاضر نشدند حتی سر بلند کنند! به گوشهای رفتند، یا به خارج از کشور سفر کردند و معبود، قبله، معشوق خودشان را آنجا یافتند. سنتها، تاریخ و فرهنگ این ملت، برایشان اهمیتی نداشت؛ طبعاً آینده این ملت هم برایشان اهمیتی ندارد. ممکن است حرف بزنند، ممکن است ادعا کنند، اما گذشته نشان نمیدهد که اینها صادقند. اینها به فکر مردم نیستند؛ به فکر خودشانند ... با همه قوا، باید وضع موجود را حفظ کرد. نباید اجازه دهند که افرادی که سالهای متمادی در این کشور با ابزارهای روشنفکری و با ابزارهای فرهنگی، هیچ خدمتی به این مردم نتوانستند بکنند ... ـ همیشه عقب ماندند، همیشه در انزوا ماندند ـ اینها مجدداً به این کشور بیایند و سایه فکر و فرهنگ خودشان را حاکم کنند. اینکه میبینیم در بعضی از مطبوعات و مجلات و منشورات فرهنگی، چیزهایی نشان داده میشود، دنبال رجعت به گذشتهاند؛ دنبال برگشتن به حالت بیماری روشنفکریند.
این مقوله روز است. این مقوله بسیار اساسی و مهمی است ... به هرحال، ارتجاعِ روشنفکری یعنی برگشتن به دوران بیماری روشنفکری؛ برگشتن به دوران بیغمی روشنفکران، برگشتن به دوران بیاعتنایی دستگاه روشنفکری و جریان روشنفکری به همه سنتهای اصیل و بومی و تاریخ و فرهنگ این ملت. امروز هر کس این پرچم را بلند کند، مرتجع است، ولو اسمش روشنفکر و شاعر و نویسنده و محقق و منتقد باشد. اگر این پرچم را بلند کرد ـ پرچم بازگشت به روشنفکری دوران قبل از انقلاب، با همان خصوصیات و با جهتگیری ضد مذهبی و ضد سنتی ـ این مرتجع است؛ این اسمش ارتجاع روشنفکری است» [سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، 22/2/1377