نگاهی به تحولات عربستان
نگاهی به تحولات عربستان
در خاندان سعودی اختلافات ناشی از تفاوتهای نسبی پابرجاست و در دوره سوم حاکمیت آلسعود پس از عبدالعزیز که حدود 270 سال از به قدرت رسیدن ابن سعود تا کنون میگذرد، این خاندان همچنان دچار این تنشها هستند. آنچه در شرایط فعلی و پس از مرگ ملک عبدالله ملاحظه میشود تنها بخشی از این تنشهاست که خود را در عرصه سیاسی عربستان نشان میدهد.
آمریکایی ها و انگلیسی ها از گذشته همواره سعی کردهاند از آن تنشها جلوگیری کنند؛ لذا میبینیم حتی از قبل مرگ عبدالله هیئتی را فرستادند تا در داخل عربستان نظارت و مواظبت کنند و نگذارند این تنشها شکل بگیرد و همه چیز به خوشی طی بشود. در مقطع فوت پادشاه توجه جهان و همه رسانهها به سمت خاندان سعودی و تحولات مدیریتی در این خاندان معطوف شد و آنها روزآمد گزارش میکردند که چه حرکاتی از آنها صادر شد، چه کسانی را منصوب کردند. در وزارت دفاع چه کسی قرار گرفت؟ ولیعهد بعدی چه کسی خواهد بود؟ این اتفاقاتی است که در کنار مرزهای ما رخ داده است و الآن سوالاتی که میشود این است که قرار است این تحول بر بازار نفت تاثیر بگذارد یا نه؟ یا سیاست خارجی عربستان در دوره پادشاه جدید ملک سلمان چگونه خواهد بود؟ نسبت به سوریه و ... چگونه عمل خواهند کرد؟ سوالات فراوانی از این قبیل طرح میشود که باید مورد توجه قرار گیرد.
اما لازم است عرض کنم کهکارشناسان منطقهای، وزارت خارجه و همه کسانی که روی عربستان کار میکنند، چیزهایی که نمیدانند راجع به خاندان سعودی و ترکیب و تحولاتی که اتفاق میافتد، بیشتر از آن چیزهایی است که میدانیم؛ چون بسیار بسته عمل میکنند. در مخفی نگهداشتن رویدادها و خبر دیدارها بسیار تلاش میشود. حتی اعتقاد بنده این است که بعضی کارها و مقدمات و وسایل را از قبل آماده کرده بودند تا زمانی که عبدالله فوت میکند، این تنشها سر باز نکرده و اتفاق غیر مترقبهای که اساس حاکمیت خاندان آلسعود را به خطر بیاندازد نیفتد.
دستگیری شیخ علی سلمان رهبر جمعیت الوفاق بحرین قبل از چند هفته مانده به فوت ملک عبدالله یکی از این کارهای تمهیدی است که آنها انجام دادند. دیگری پایین نگه داشتن قیمت نفت بود. نفت در جهان نباید به این شدت پایین میآمد. در گذشته بویژه زمانی که دو جنگ خلیج فارس اتفاق افتاد، بحث این بود که قیمت نفت باید بالا برود مخصوصاً وقتی که صدام 700 چاه نفت کویت را آتش زد. ولی آن زمان قبل از آتش زدن چاهها توسط صدام، قیمت نفت پایین آمد، یعنی آنها تنظیم کردند. در واقع، بازار نفتی که باید با عرضه و تقاضا تنظیم شود، در شرایطی با فراهم کردن زمینهها و عواملی از سوی عربستان و اربابان غربیاش قیمت نفت را در بازار به صورت مصنوعی بالا و پایین مینمایند.
درست مانند آنچه که ما در شرایط فوت ملک عبدالله به صورت تصنعی شاهد پایین نگهداشتن قیمت نفت بودیم. در حالی در پرتو همین سیاست استفاده ابزاری از بازار نفت، بالا رفتن قیمت نفت بعد از بیداری اسلامی را شاهد شاهد بودیم؛ برای این که عربستان در آن مقطع بتواند هزینههای ناشی از مقابله با بیداری اسلامی در منطقه را بپردازد. در همین راستا، چطور میشود که یک دفعه حدود 34 میلیارد به نظامیان مصر داده میشود تا آنها حاکم شوند. روز اول 16 میلیارد امارات و کویت و عربستان دادند. روزهای اولی که حسنی مبارک رفت، بیست میلیون هزینه کردند در قاهره تا احمد شفیق هم سطح مرسی رای بیاورد، با پولهای عربستان رای خریدند. پس آن نوع بالا رفتن را هم میتوان مصنوعی خواند. البته باید برای فهم صحت صد در صد آن باید تحقیقات تخصصی انجام گیرد.
منتهی اعتقاد بنده این است که آنها میدانستند که ملک عبدالله میمیرد، دکترها هم نظر داده بودند که وی داوم نخواهد آورد، لذا سرکوبهای یمن را قبل از این اتفاق صورت دادند تا وقتی پادشاه عمل جراحی انجام میدهد، تنشها آنقدر نشود و گرنه اثر روانی مرگ پادشاه عربستان، کافی بود تا لااقل نفت 10، 20 دلار بالا بیاید، هر چند که بیشتر از این هم احتمال افزایش قیمت در شرایط جهانی کنونی دور از ذهن نبود. زیرا به مرور چاههای نفت دنیا بیشتر از حیض انتفاع میافتند، حتی در خلیج فارس بعضی چاهها دیگر نفت ندارند. همین امارات و کویت بعضی چاههایشان دیگر نفتی برای صادرات ندارند. در حالی که همه محصولات در زندگی بشر امروز از نفت و مشتقات آن است و جایگزینی برای این ماده در این سطح وجود ندارد لذا پایین آمدن قیمت این ماده با ارزش در این سطح ناشی از آماده کردن جهان برای کنترل قیمت نفت بوده است، یعنی تنشهای سیاسی ناشی از افزایش قیمت نفت میتوانست برای غرب غیر قابل کنترل و در شرایط فعلی برای منافع آنها فلجکننده باشد.
نظام سیاسی عربستان و وابستگی به غرب
امروز در عربستان هر کسی به محل نزول اسلام نگاه میکند، نظام موروثیای را مشاهده میکند که این نظام به دلیل توجه ویژه ملل مسلمان به حرمین شریفین اثرات سویی بر جهان اسلام دارد. حرف این ها این است که میگویند عبدالعزیز گفته اول پسرهایم بیایند روی کار و بعد از آنها نوههایم؛ این حرف در دنیای امروز چقدر اعتبار دارد؟ آیا مردم عربستان به این حرف ارزش قائلند؟ چه کسی این حرف را این قدر بزرگ و اصل قرار داده که از قانون اساسی و حتی از مفاهیم قرآنی هم - نعوذبالله- بالاتر است؟ و تنها به صرف این که وی گفته باید اجرا شود!؟ این قدر جدیت در اجرای این گفته توسط کسانی انجام میگیرد که از نظام شاهی عربستان نفع میبرند.
سعودیها در دوره اول حکومتشان با وهابیت همراه شدند. محمدبن عبدالوهاب و ابن سعود با همدیگر این حکومت را پایهگذاری کردند؛ یک بال حکومت جدیدالتاسیس سعودی دینی و بال دیگرش سیاسی بود. ریشه تفکر وهابیت، حنبلی است. البته همه جای عربستان حنبلیها حکومت نداشتند. حنبلیها با کمک غیرمستقیم انگلستان توانستند بر همه جزیرهالعرب تسلط پیدا کنند.
با تجزیه سودان، عربستان الان پهناورترین کشور اسلامی است و بیش از دو میلیون کیلومتر مربع وسعت و حدود 28 میلیون جمعیت دارد که گفته میشود تا نه میلیون جمعیت عربستان مهاجرند که جزو این 28 میلیون حساب نمیکنند. الان نزدیک مکه و مدینه از اتباع برمه و اندونزی تا افغانستان هستند که ساکن شدهاند و بسیاری از پاکستانیها و هندیها هستند که در آن جا کار میکنند. این جمعیت 28 میلیونی با کشوری وسیع و ثروتی چندین برابر ایران، به سعودیها فرصتهای زیادی می دهد که به عنوان نمونه در بحث صادرات نفت توان صادراتی ایران در مقایسه با عربستان یک پنجم میباشد. البته ایران توان صادرات 5/3 میلیون بشکه در روز را دارد که به دلیل مصرف بالای داخلی از یک طرف و فشارهای خارجی بر خریداران نفت ایران از طرف دیگر، هم اکنون صادرات نفت ایران بشدت پایین آمده است.
درآمد گردشگری از طریق حجاج نیز سرمایههای هنگفتی را برای حکومت عربستان انباشته میکند. سالانه 4 میلیون حاجی به عربستان سفر میکنند و در آن جا هزینه میکنند. سواحل نیز منبع درآمدی میتواند باشد، چه در دریای سرخ برای صنعت توریسم و گردشگری و چه در خلیج فارس. این ظرفیتها به عربستان - که در بین کشورهای اوپک دارنده بیشترین ذخایر نفت را عربستان بعد ایران و عراق دارند، لذا این امکان را میدهد که حتی اگر فلکه نفتش را به روی دنیای غرب ببندد، از نظر داخلی به هیچ وجه به مشکل بر نخواهد خورد، آن هم با زندگی فقیرانهای که آنها برای مردمشان فراهم کردهاند. حکومت عربستان به این نکته مهم توجه دارد.
ملک عبدالعزیز زمان فوتش سی و دو فرزند پسر داشته است. از این 32 نفر کسانی که پس از عبدالعزیز حاکم شدهاند همگی پسرهای وی بودهاند. بعد از عبدالعزیز ملک فیصل ، ملک خالد، ملک فهد و ملک عبدالله روی کار آمده و همه به جز یکی(ملک فهد)، تا زمان مرگشان پادشاه بودند. ملک فهد هم با این که هفت سال آخر عمرش از کار افتاده بود ولیکن به عنوان پادشاه مورد قبول بود. این، نکته خیلی مهمی است یعنی این فرد فقط یک سمبل بود و هیچ تصمیم گیری نداشت الان هم که ملک عبدالله فوت کرده همین را در نظر بگیرید، یعنی این طور نیست که ملکسلمان مرکز تصمیمگیری و تأیید برنامهها باشد.