هادیان سیاسی

هادیان سیاسی

هادیان سیاسی

هادیان سیاسی

آخرین نظرات
  • ۳ خرداد ۹۴، ۱۸:۳۸ - قاسم صفایی نژاد
    مبارک

۳۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۰۸ ب.ظ

خاطرات شهدا

****از برادران و خواهران می خواهم که این نهضت را حفظ کنید و در راه صدور آن از هیچ کوششی دریغ نکنید و مگذارید بار دیگر دست جنایتکاران شرق و غرب بر شما مسلط گردد و خونهای هزاران شهید از دست برود. شهید مرتضی بهرامیان

 

******
مرد با آن قیافه حق به جانب آمده بود مدرسه ،« تا نمره قبولی فرزندم را نگیرم نمی روم.» بعضی ها می گفتند آقای رجایی! طرف آدم بانفوذی است. یک قبولی که به جایی بر نمی خورد ! می گفت :« مدرسه جای تلاش و کوشش است، بچه این فرد جای یک بچه با استعداد را اشغال کرده است. » غروب که می رفت، مرد همچنان تحصن کرده بود. رو به سرایدار کرد و گفت :« به آقا پتو و آب و چای بدهید که خواستند تا صبح بمانند اذیت نشوند. » از نمره خبری نبود که نبود.   شهید محمدعلی رجایی
منبع : منبع: کتاب « خدا که هست » نوشته مجید تولایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۰۸
علی علوی

پاسخ:امامانی که در قبرستان بقیع دفن شده اند عبارتند از: امام حسن،(1) امام سجاد،(2) امام باقر،(3) و امام صادق.(4)
مشهور میان مورّخان و علمای اسلامی آن است که امام حسن بر اثر زهری که توسط جعده به حضرت خورانیده شد، در 48 سالگی به شهادت رسید و در بقیع دفن شد.(5)
در خصوص مدت عمر امام سجاد اختلاف نظر وجود دارد. برخی مدت عمر او را 57، برخی 59 و بعضی 58 سال ذکر کرده اند.(6)
ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۰۶
علی علوی
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۵۵ ب.ظ

 سی و پنج سال تحریم؛ بازی شکست خورده غرب در ایران

استفاده غرب از ابزار تحریم به بهانه های واهی برای «مقابله» با جمهوری اسلامی را می‌توان جنگ سی و چند ساله غرب با «سلاح اقتصاد» در ایران نامید. حجم انبوه تحریم های همه جانبه ای که طی بیش از سه دهه ای که از انقلاب اسلامی ایران می گذرد از سوی قدرت‌های بزرگ مداخله گر، در راستای «مهار» و «براندازی» نظام ارزشی جمهوری اسلامی، بصورت مستمر و روزافزون اعمال شده است، نه تنها حصول نتایجی مثبت و رضایت بخش را برای غرب در پی نداشته است بلکه بالعکس، تمام ماجراجویی های غرب و نیات و مقاصد آنها را در این زمینه همواره با «شکست» و ناکامی مواجه ساخته و ضرر و زیان های متعددی نیز برای غرب بدنبال آورده است.

 

اهداف غرب از تحریم ایران

آمریکا و هم پیمانان غربی اش از تحریم های ضد ایرانی تحقق اهداف «فوری، کوتاه‌مدت، میان مدت، بلندمدت، مستقیم و غیرمستقیم» متعددی را پیگیری نموده اند که اهداف بلندمدت نیز در راستای اهداف کوتاه مدت و میان مدت و از طریق تحقق آن ها شکل می گیرد. حال این اهداف را بصورت زیر می توان بیان داشت:

الف) اهداف فوری؛ «جلوگیری از ادامه روند فعالیت های هسته ای و ممانعت از غنی‌سازی اورانیوم» و چرخه سوخت هسته ای در جمهوری اسلامی.

ب) اهداف کوتاه مدت؛ «تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران» در مناسبات منطقه ای و بین‌المللی و هماهنگ سازی مواضع کشور با دیدگاه های غربی بخصوص در مورد موضوعات مورد ادعا و مناقشه غرب.

 ج) اهداف میان مدت؛ کاهش و سپس «تضعیف امنیت ملی جمهوری اسلامی» به‌صورت توأمان در سه بعد نظامی، سیاسی و اقتصادی.

د) اهداف بلند مدت؛ «تغییر ساختاری و ماهوی نظام جمهوری اسلامی» و براندازی آن از طریق سست نمودن پایه های مشروعیتی و شکل دهنده و در نهایت ایجاد یک نظام سیاسی غرب گرا و وابسته به غرب.

ه) اهداف مستقیم؛ تضعیف و کاهش «ضریب امنیت اقتصادی» کشور از طریق ایجاد اخلال در روند تأمین نیازهای جامعه و مردم، رفاه و معیشت اقتصادی، توسعه صنعتی، تکنولوژیکی، اقتصادی و تجاری و جلوگیری از دسترسی آزاد کشور به منابع، سرمایه و بازار جهانی.

و) اهداف غیرمستقیم؛ کاهش «امنیت سیاسی جمهوری اسلامی» به دنبال تضعیف امنیت اقتصادی، یعنی ایجاد چالش و منازعه در مبانی مشروعیتی نظام و ایدئولوژی مشروعیت بخش به آن.

 

 

سه دهه تحریم؛ بازی شکست خورده غرب

 تحریم ایران توسط قدرت های بزرگ غربی موضوع تازه ای نبوده و از قدمتی طولانی در تاریخ معاصر ایران بویژه پس از انقلاب اسلامی برخوردار است. «اولین تجربه غرب» در ارتباط با تحریم ایران به دوران حکومت مصدق و سیاست او مبنی بر «ملی شدن صنعت نفت» بر می‌گردد که غربی ها درصدد بر آمدند با استفاده از ابزار تحریم و فشار اقتصادی بر ایران که تنها درآمدش منابع حاصل از فروش نفت بود، جریان ملی شدن صنعت نفت در ایران را «مهار» کنند. اما دولت مصدق نه تنها عقب ننشست بلکه با توسعه بازارهای خارجی و فروش نفت به قیمتی کمتر از آنچه که در بازارهای جهانی وجود داشت توانست از  مهلکه ای که غرب درست کرده بود موفق بیرون آید هرچند که به بهای سقوط دولتش تمام شد.

«تجربه دوم» مبتنی بر تحریم ایران از سوی غرب و بویژه آمریکا، در پیروزی انقلاب و در سال ۵۷  رخ داد. تحریم صنعت نفت در این مقطع از طریق فراخواندن کارشناسان خارجی و عدم تأمین قطعات زیر ساخت این صنعت و نیز تخلیه کلیه اطلاعات کشف منابع جدید نفتی آغاز شد بگونه ای که صادرات روزانه ۴ میلیون بشکه نفت قبل از انقلاب به یکباره به زیر
 یک میلیون بشکه نفت رسید که این امر ناگهان باعث کاهش عرضه و متعاقباً افزایش قیمت نفت از ۱۲ دلار به مرز ۳۴ دلار شد که در این بین جمهوری اسلامی با بدست گرفتن
«ابتکار عمل» یعنی فروش نفت ۳۰ دلاری، بازارهای جدیدی را به روی خود گشود و در آن شرایط بسیار سخت از این بحران جان سالم به در برد.

«تجربه سوم» مبتنی بر تحریم، اعمال تحریم های ظالمانه نفتی و بانکی است که در سال‌های گذشته با همدستی آمریکا و کشورهای اروپایی اعمال و گسترانیده شده است. این در حالی است که باید توجه داشت تحریم و «ماهیتی» به نام تحریم درباره جمهوری اسلامی نه تنها تاکنون جواب نداده بلکه در آینده نیز نتیجه ای در بر نخواهد داشت.

نیم نگاهی گذرا به کلکسیون تحریم های اعمالی غرب بر علیه ایران

درو اول تحریم های اعمالی (دهه 1980) توسط غرب از اواخر دهه 1970 و پس از وقوع انقلاب اسلامی بر علیه ایران اعمال شد. در این دوره یعنی دهه 1980 که مصادف با حمله عراق با ایران نیز بود آمریکا بصورت فراقانونی و «یک‌جانبه» با نقض تمامی مقررات بین‌المللی بیشتر در حوزه های «مالی و تسلیحاتی» جمهوری اسلامی را مورد تحریم قرار داد.

دور دوم تحریم ها (دهه 1990) پس از یک تنفس شش ساله این بار توسط کلینتون از سال 1995 شروع شد. در واقع آمریکایى‌ها پس از آزاد سازى کویت از اشغال نظامیان بعثى‌، طرح به اصطلاح «مهار دوگانه‌« را در ماه مه 1993 براى اعمال فشار بر دو کشور ایران و عراق و تحریم این دو کشور مطرح کردند.

ممنوعیت معاملات نفتی با ایران با هدف جلوگیری از توسعه صنعت نفت توسط کلینتون، ممنوعیت هرگونه تجارت و سرمایه گذاری بین ایران و آمریکا، تصویب قانون مجازات علیه شرکت های غیرآمریکایی که در بخش انرژی ایران سرمایه گذاری کنند توسط آمریکا که به «قانون داماتو» معروف است، تلاش برای تشدید تحریم بخش انرژی و تحریم کشورهای ثالث صادرکننده به ایران توسط آمریکا ترحیم هایی است که در دور دوم اعمال شد.

دور سوم تحریم ها (دهه اول قرن 21) بدنبال ناکامی هایی که پس از دو دهه تحریم های یکجانبه علیه ایران، متوجه آمریکا شده بود، این کشور را بر آن داشت تا این بار با توسل به «مکانیسم های بین المللی» از جمله سازمان ملل متحد و به بهانه فعالیت های هسته ای ایران، جمهوری اسلامی را مورد تحریم قرار دهد.

دور چهارم تحریم ها(دهه دوم قرن 21) پس از سی سال سرخوردگی آمریکا از تحریم و فشار بر ایران با اندک تفاوتی از تحریم های سابق و «با مشارکت کشورهای اروپایی» و تحریم «نقاط کلیدی» یعنی نفت، گاز و صنایع پتروشیمی و نیز بانک مرکزی شروع شد که همچنان ادامه دارد.

اهداف آمریکا از تحریم ایران

از یک چشم انداز تئوریکی می توان هدف تحریم و ترویج تبلیغات منفی غرب به ویژه آمریکا علیه ایران را در یک اندیشه نظری پراهمیت در روابط بین الملل جستجو نمود و آن راهبرد جلوگیری از ظهور هژمونی منطقه‌ای و به هم خوردن وضعیت موجود است. در واقع سیاستگذاران و قانونگذاران آمریکایی برداشت‌های مختلفی از تحریم‌ها علیه ایران دارند که از آن جمله می توان به عنوان ابزاری برای آوردن ایران بر سر میز مذاکرات، برگ برنده در مذاکره بر سر برنامه هسته‌ای ایران، تاکتیکی جهت کاهش سرعت پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران، اقدامی به منظور محدود کردن حمایت ایران از سازمان‌هایی نظیر حزب‌الله و حماس، راهی برای وادار کردن ایران به تغییر سیاست‌های داخلی و در نهایت به عنوان ابزاری برای تغییر حکومت در ایران اشاره نمود. در حقیقت تحریم‌های گوناگونی که در حال حاضر علیه جمهوری اسلامی اعمال شده است همگی با این فرض هستند که می‌توانند با افزایش فشار اقتصادی بر اقتصاد ایران، مؤسسات، شرکت‌های خصوصی و مردم، سیاست رهبران ایران را تغییر دهند.

بطور کلی می توان سه دیدگاه عمده را در خصوص اعمال تحریم های ضد ایرانی غرب بیان داشت: برخی بر این باورند که این تحریم‌ها وسیله‌ای برای بازگرداندن ایران به میز مذاکره است. گروهی دیگر بخصوص جنگ طلبان کنگره و سنا با همفکری اسرائیل، تحریم‌های جدید آمریکا را مقدمه ای برای اقدام نظامی علیه ایران می‌دانند و گروه سوم نیز بر این باورند که برنامه هسته‌ای ایران حاصل اجتناب ناپذیر فرآیند موجود و تبدیل شدن ایران به یک قدرت هسته‌ای است. از این رو تحریم‌ها علیه ایران از نظر استراتژیست های آمریکایی و اروپایی بخشی از سیاست کلان «مهار ایران» به مانند سیاست مهار شوروی سابق تلقی می‌گردد.  محققاً انگیزه اصلی از تحریم ایران توسط غرب دستیابی تحریم کنندگان به «اهداف سیاسی و امنیتی» از طریق کاهش درآمدهای ارزی و قطع خطوط منابع مالی با خارج با هدف متوقف ساختن فعالیت های هسته ای می باشد. در واقع هدف اولیه و اساسی از تحریم ایران «تضعیف امنیت ملی جمهوری اسلامی» به ویژه در ابعاد سیاسی و اقتصادی است. چرا که امنیت ملی جمهوری اسلامی در چهارچوب تعریفی موسع فقط بعد نظامی را در بر نگرفته بلکه ابعاد نظامی، سیاسی و اقتصادی را توأمان شامل می شود.

 نتیجه گیری

باید اعتراف نمود که غرب هر اندازه که بخواهد به تحریم به عنوان ابزار و سلاحی برای مهار جمهوری اسلامی ایران متوسل شود و از این طریق زیرساخت های صنعتی و اقتصادی در معرض آسیب قرار دهد و آن ها را از کار بیندازد توفیق چندانی در این زمینه کسب نخواهد نمود بلکه بدتر از آن، خود را در بستری از سردرگمی و «پارادوکس های» گوناگون قرار خواهد داد. در حقیقت نگاهی اجمالی به سابقه تحریم های اعمالی غرب بر ضد ایران، همچنین در کنار آن تلاش های خستگی ناپذیر جمهوری به منظور «فائق آمدن و غلبه بر مشکلات ناشی از تحریم ها» بخصوص طراحی راهبردهای اقتصادی «درون زا» با تأکید بر اقتصاد درون محور این نکته کلیدی را در ذهن متبلور می کند که جمهوری اسلامی به عنوان «ارزشی ترین نظام سیاسی جهان» همواره در مناسبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...خود با سایر کشورها برمبنای اصل «حکمت، عزت و مصلحت» رفتار نموده و تحت هیچ شرایطی از مواضع سیاسی و ارزشی خود ذره ای عقب نشینی نکرده است.

اینکه آمریکا و اروپا تصور می کند، همچنان که برای سالیان متمادی نیز این تصور را در ذهن خود پرورانده اند که از طریق تحریم خواهند توانست و یا توانسته اند شاکله اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی ایران را به ورطه نابودی کشانیده و دولت ایران را پای میز مذاکره بکشانند همچنانکه مقامات آمریکایی طی ماه های اخیر و همزمان با اوج گیری مذاکرات هسته ای بر آن تأکید می کنند، در اصل «توهمی» بیش نبوده و نخواهد بود.

غرب از این نکته شدیداً غافل است که ایران نه یک سرزمین صرف جغرافیایی بلکه خاستگاه ارزش های بلند و آرمان های متعالی بشری و انقلابی و مهد انسان های فداکار و از جان گذشته ای است که برای صیانت از تمامیت ارضی و حاکمیت سیاسی و مبانی ایدئولوژیکی کشورشان نه تنها با قدرت تمام مقاومت خواهند نمود بلکه در صورت تداوم ماجراجویی آمریکا و اروپا و صهیونیسم جهانی در مورد سرزمین شان، منافع راهبردی غرب را در اقصی‌نقاط دنیا با تهدیدات اساسی و «خطرات جبران ناپذیر» مواجه خواهند ساخت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۵
علی علوی
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۵۳ ب.ظ

 دلایل اعلام آتش بس عربستان در جنگ یمن

وزیر خارجه عربستان برقراری آتش بس 5 روزه از روز سه شنبه 22 اردیبهشت در یمن را اعلام کرد که احتمال داردآتش بسی دائمی در یمن ایجاد گردد. در بحث چرایی وجود این آتش بس می توان به نکات زیر اشاره کرد:

1- عربستان به خوبی فهمیده که حملات هوایی به یمن نه تنها در پیشبرد اهدافش تأثیری نداشته بلکه تاکنون گروه های مردمی و انصار الله توانسته اند بر مناطق بیشتری در یمن مسلط شوند.

2- هزینه های نظامی، سیاسی و اقتصادی که بر آل سعود تحمیل می شود که این رژیم به تنهایی نمی تواند بار سنگین این هزینه را تحمل کند.

3- ناامیدی عربستان از همراهی کشورهای هم پیمان خود که روز به روز کشورهای بیشتری پشت عربستان را خالی نموده و علناً این تنها عربستان است که به حملات خود به یمن ادامه می دهد و در واقع یک نوع سرخوردگی برای آل سعود بوجود آمده که در ابتدا با شعار حمله ائتلاف عربی به یمن سعی در مشروعیت‌بخشی به حملات خود داشت اما امروز با عدم همراهی کشورهای مزبور این مشروعیت زیر سؤال رفته است.

4- ناامیدی آمریکا و رژیم صیهونیستی از پیروزی عربستان سعودی در این جنگ می‌باشد. شاید آمریکا و هم پیمانان آن تصور می کردند که عربستان با همراهی کشورهایی همچون پاکستان و مصر بتواند دوباره منصور هادی را به قدرت برگرداند اما با عدم توفیق این عملیات،آمریکا ادامه جنگ بیش از این را به نفع منافع خود نمی داند.

5- ترس آل سعود از حملات قبایل یمنی به مرزهای این کشور می تواند عامل مهمی در تعیین آتش بس باشد. قبایل یمن که خوی وحشی گری سعودی ها را بر ضد هموطنان خود مشاهده می کنند در صدد جبران بر آمده و بر این اساس به مناطق مرزی عربستان حملاتی را انجام داده و برخی از آن ها را تصرف نموده اند. شاید عربستان با توجه به فقدان نیروی نظامی کارآمد واهمه دارد که در صورت تداوم عملیات با پاسخ های کوبنده‌تری از سوی یمنی ها مواجه گردد. همان طور که این موضوع در جنگ‌های قبلی عربستان با یمن نیز به وضوح مشاهده شده است. 

6- عربستان سعودی درصدد برون رفت از باتلاقی است که برای خود به وجود آورده و در این راستا با توافقی که با آمریکا و کشورهای غربی انجام داد ، یک نوع میانجیگری دراین قضیه داشته باشند و شکست عربستان بیش از این مشهود نباشد.

تلاش برای برقراری دور جدید آتش بس بشردوستانه با اهداف و نیازهای سیاسی آمریکا در این مقطع زمانی عجین پیدا کرده است و آن ایجاد فضای روانی مناسب برای نشست کمپ دیوید بود و اگر چه هدف از برگزاری این نشست برطرف کردن دل نگرانی های کشورهای عربی حوزه خلیج فارس از تلاش های جاری برای تبدیل تفاهم لوزان به موافقتنامه حقوقی درباره مسئله هسته ای ایران اعلام شده است اما آمریکا در تلاش است استفاده های خود را از نگرانی های این کشورها ببرد و در این راستا به نظر می رسد دو هدف  بیش از دیگران در دستور کار قرار گرفته است: نخست وادار کردن کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به پذیرش سامانه دفاع موشکی است که سال ها در برابر آن مقاومت کرده بودند و اکنون آمریکا قصد دارد یکبار دیگر اراده این کشورها را برای پذیرش این طرح بسنجد.

دوم با توجه به اینکه کمپ دیوید از زمان امضای اولین قرار داد صلح میان مصر و رژیم‌صهیوینستی به نماد بهبود روابط اعراب و این رژیم در آمده است لذا به نظر می رسد آمریکا در مدیریت کلان تحولات منطقه قصد دارد از فرصت بدبینی عربستان وهمپیمانان عرب آن به ایران که خود نیز در دامن زدن به آن نقش اساسی داشتند، در جهت کشاندن این کشورها به سمت رژیم صهیونیستی استفاده کند و این از دیگر شاخص‌های است که نشان می‌دهد چرا محافل غربی و صهیونیستی در سال‌های اخیر این همه روی پروژه ایران هراسی سرمایه گذاری کرده‌اند یا اینکه چرا به عربستان در تجاوز نظامی به یمن چراغ سبز نشان داده‌اند ؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۳
علی علوی
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۵۰ ب.ظ

حضرت آیت الله العظمی خامنه‏ای(مدظله العالی):

دستگاه‌های استکباری و در رأس آنها آمریکا، درمقابل بیداری اسلامی‌ای که به‌وسیله‌ی ملّت‌ها به‌وجود آمد، یک ضدّ حمله را شروع کردند که هنوز ادامه دارد و ملّت‌ها را در منطقه دارد بتدریج بدبخت می‌کند؛ هدف آنها این است؛ این درست نقطه‌ی مقابل هدف‌های ما است.

 

 

بیانات در حرم مطهر رضوی 01/01/94

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۰
علی علوی
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ب.ظ

تغییرات سیاسی اخیر در عربستان و تاثیرات منطقه‌ای آن

تغییرات سیاسی اخیر در عربستان

 و تاثیرات منطقه‌ای آن

 

 

   تغییر و تحولاتی که اخیرا در راس نظام سیاسی عربستان به وقوع پیوست، قطعا تحولات معمولی نیست بلکه تحولاتی است که ریشه در گذشته دارد  و برای شرایط جدید نیز زمینه‌هایی را فراهم می‌کند. از این رو، برای آشنایی با این تحولات، لازم است نظام سیاسی آل‌سعود را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم.

تاریخچه رژیم آل‌سعود

رژیم پادشاهی عربستان سعودی در سال 1932 توسط عبدالعزیز تاسیس شد[1] و تا 1953 حکومت کرد. عبدالعزیز بیش از 30 همسر و 38 پسر و پنجاه دختر داشت. معمولا در نظام‌های پادشاهی به ارث بردن تاج و تخت عمودی است، یعنی حکومت از پدر به پسر، و بعد دوباره از پسر به پسر می‌رسد، اما در مدل پادشاهی عربستان و بنا به وصیت موسس رژیم آل‌سعود، وراثت افقی است، یعنی از برادر به برادر می‌رسد و به تناسب سن و سال، هر کس بزرگتر باشد اولی تر هست. در تغییرات و جابجایی‌هایی که توسط سلمان بن عبدالعزیز پادشاه جدید عربستان در کابینه و سیستم سیاسی پادشاهی صورت گرفت، سرانجام وصیت و سنت عبدالعزیز شکسته شد و در نهایت این نوع حکومت تغییر کرد و فرمول جدیدی در این کشور بر پا شد.

یک مسئله جامعه‌شناسی که در عربستان وجود دارد و امر نسبتا جا افتاده‌ای است، تعدد زوجات است و زن اول از یک موقعیت ویژه‌ای برخوردار است و به اصطلاح کدخدای خانه هست. زن اول عبدالعزیز از عشیره‌ای به نام سدیری است و این که بعضی از پادشاهان ریاض را سدیری می‌گویند، به این علت است که مادرشان سدیری بوده و فرزند زن بزرگ هستند. عبدالعزیز از زن اول و سدیری‌اش 8 پسر داشت و زمانی که فوت کرد به طور طبیعی سلسله پادشاهی عربستان شروع شد و برادر بزرگتر که سعود نام داشت پادشاه شد. سعود از سال 1953 تا سال 1964 حکومت کرد و از طرفی هم ناصر در مصر در سال 1952 کودتا می‌کند و نظام ناسیونالیستی عربی را بر پا می‌کند و موجی از ناسیونالیسم عربی علیه استکبار و غرب، جهان عرب را فرا می‌گیرد و در این زمان سعود سعی می‌کند تعاملی با الگوی ناصریسم ایجاد کند ولی فیصل برادر کوچکتر سعود کودتا کرده و او را عزل می‌کند و سعود به مصر فرار می‌کند.

 یکی دیگر از برادران این خاندان به نام طلال بن عبدالعزیز گرایش ناسیونالیستی پیدا می‌کند و به دلیل اینکه زن اول او لبنانی بود به لبنان تبعید می‌شود و تا الان هم در لبنان زندگی می‌کند. ولید بن طلال میلیاردر معروف سعودی یکی از فرزندان وی است. نتیجه این که در درون این خانواده رقابت در حوزه های مختلف قدرت سیاسی و اقتصادی شدید است. برادر علیه برادر کودتا می‌کند.

 فیصل از سال 1964 تا 1975 حکومت کرد و تصمیم گرفت برای اینکه تنشی ایجاد نشود بین برادران تقسیم قدرت کند و چون خودش در حکومت قبلی وزیر خارجه بود، در حکومت خودش این وزارت را به پسر خودش سعود می‌دهد. از آن زمان تا الآن سعودالفیصل نزدیک به 40 سال وزیر خارجه بود و رکورد وزارت خارجه را در دنیا شکسته است. از طرفی وزارت کشور را به برادرش نایف، وزارت دفاع را به برادرش سلطان می‌دهد و این عمل فیصل، به مبنایی برای تقسیم قدرت در بین برادران تبدیل ‌شده بود تا این که این قواعد توسط سلمان در روزهای گذشته شکسته شد. حتی وزیر خارجه قائم مقامش را از برادرانش قرار می‌دهد  که از بچه‌های فیصل است. فیصل در دربار از طریق یکی از شاهزادگان در سال1975کشته می‌شود.

برادر فیصل، ملک خالد از سال1975تا1982حکومت را در دست می‌گیرد ولی او هم در دربار کشته می‌شود و این نشان دهنده آن است که برای رسیدن به قدرت رقابت در دربار به طور معمول منجر به کشت و کشتار می شود. از این رو، دوباره یک بازنگری صورت می‌گیرد و قاعده جدیدی شکل می‌گیرد؛ زیرا عمده شاهزادگانی که پادشاهان را کشتند از عشیره سدیری نبودند و این موضوع باعث شد که یک سدیری و یک غیر سدیری پادشاه گردد. فهد سدیری که به عنوان پادشاه انتخاب می‌شود، در کنارش یک غیر سدیری به نام ملک عبدالله وارد چرخه قدرت می‌شود و ولیعهد می‌گردد. فهد هم از سال 1982 تا سال2005 حکومت می‌کند. وی درسال 1994 دچار عارضه آلزایمر شدیدی شد؛ به طوری که دیگر متوجه نمی‌شد که چه چیزی به زبان می‌آورد.

به همین علت دیدار مسئولین و سران کشورهای دیگر با پادشاه عربستان باعث سرشکستگی شدیدی برای این کشور می‌شد تا این‌که تصمیم می‌گیرند او را ایزوله نمایند؛ لذا با وجودی که فهد پادشاه بود، اما همه کاره عبدالله بود. در واقع،‌ عربستان از این مقطع، وارد یک مرحله جدیدی از تقسیم قدرت در خاندان سعود می‌شود. هر مسئولی می‌خواست دیداری داشته باشد با عبدالله دیدار می‌کرد،  عبدالله برای اینکه غیرسدیری بود و مادرش از آل‌رشید بود، این قاعده را اجرایی و تثبیت کرد و قائم مقام خود را سلطان که سدیری بود قرار داد. اما سلطان در ولیعهدی درگذشت و عبدالله، نایف را که او هم سدیری بود، قائم مقام خود کرد. نایف نیز قبل از عبدالله فوت کرد. بعد از او سلمان را ولیعهد نمود. در این میان عبدالله ترفندی سیاسی به نام ولیعهد دومی را مطرح کرد. وی مقرن‌بن عبدالعزیز را که مادرش یمنی‌الاصل بود، به این علت به عنوان ولیعهد دوم مطرح کرد که اگر سلمان فوت کرد ولیعهد بعدی که غیر سدیری است به حکومت برسد و عملا سدیری‌ها حذف شوند و شاه و ولیعهد هر دو غیرسدیری باشند. ولی اجل به او مهلت نداد و قبل از اینکه سلمان که یکی دوبار هم سکته کرده بود فوت کند خودش فوت کرد و سلمان به قدرت رسید.  با روی کار آمدن سلمان‌بن‌عبدالعزیز اتفاقی که افتاد این بود که وی همان قاعده را رعایت کرد، خودش سدیری، مقرن غیرسدیری و محمد بن نایف سدیری.

کودتا علیه غیرسدیری‌ها

سوالی که مطرح می شود، این است که چرا وارد شدن نوادگان عبدالعزیز به قدرت از طریق فرزندان نایف صورت گرفت؟ به این دلیل که این فرد هم رئیس سازمان امنیت و هم وزیر کشور و هم یکی از مهره‌های امنیتی در عربستان به شمار می آمد. از این رو یک ائتلافی علیه دیگران شکل دادند. اساسا در جامعه عربستان سن جایگاه می‌آورد و فرد بزرگتر جایگاه بیشتری دارد. ولی سعودالفیصل و بندربن‌سلطان را که بزرگتر بودند رها کرد و محمد بن نایف را انتخاب کرد به این دلیل که می‌خواست معامله‌ای کند. سلمان پس از این قضایا به سرعت بعد از 97 روز مقرن را حذف کرد و محمدبن‌نایف را ولیعهد کرد و پسر خودش محمدبن‌سلمان را نیز ولیعهد ولیعهد قرار داد و با این طرح هر سه نفری که به قدرت رسیدند سدیری هستند، ولی حذف غیرسدیری‌ها تبعات زیادی خواهد داشت.

همراه با این تغییرات، فرامین دیگری هم صادر شد که نیت سلمان را آشکارتر می‌کند؛ مثلا امرای مکه و ریاض که از فرزندان عبدالله بودند، عزل کرد. در واقع، همه غیرسدیری‌ها از چرخه قدرت سیاسی عربستان حذف شدند. لذا اگر گفته شود عملا آنچه اتفاق افتاد، یک کودتا بوده است، مطلبی به گزاف نیست. دو نشانه برای کودتا دانستن تغییرات جدید وجود دارد:

1) کودتا علیه غیرسدیری‌ها که در آینده قطعا واکنش دارد؛

2) کودتا در درون خاندان سدیری؛ یعنی پادشاه جدید از 7  برادر سعود، فیصل، خالد، فهد، سلطان، نایف، سلمان و احمد، علاوه بر این که احمد را که یکی دو سال از خودش کوچک‌تر بوده، با این تغییرات عملا از رسیدن به قدرت ناامید کرده، از این هشت خانواده هم تنها دو خاندان را در قدرت سهیم کرده و شش خانواده دیگر سدیری را از قدرت حذف کرده است، یعنی فرزندان فیصل را که فرزندش سعود وزیر خارجه بود، حذف و فردی خارج از خاندان را به جای وی گذاشت که در داخل ائتلاف جمع شوند. لذا به نظر می‌رسد تحول قدرت در آل‌سعود از حالت افقی به وضعیت عمودی تبدیل شده و انحصار قدرت فعلا تنها در دو خانواده از سدیری‌ها به وقوع پیوسته است که می‌تواند در آینده تبعاتی را به دنبال داشته باشد.

کارکردهای رژیم آل‌سعود

1- به نفع رژیم صهیونیستی؛ پس ار تاسیس رژیم آل‌سعود، در دهه40 دیدار معروفی بین عبدالعزیز و روزولت صورت گرفت که در آن بحث رژیم صهیونیستی مطرح شد. پادشاه عربستان مرقومه‌ای را مهر و امضاء می‌کند و می‌گوید من امنیت اسرائیل را تضمین می‌کنم. این تصمیم یک تصمیم عادی نبود. زیرا عربستان در آن زمان یکی از پایه های قدرت در منطقه بود. هم به دلیل  جایگاه مذهبی و هم به دلیل پول بادآورده نفتی و درآمدهای حج ؛ لذا عربستان سعودی در برنامه ریزی منطقه به عنوان یکی از متحدان رژیم صهیونیستی از پیش تعیین شده بود.

زمانی که ناصر در مصر در سال 1952 به قدرت رسید سعی کرد یک ناسیونالیسم عربی را گسترش بدهد تا  به گونه ای باشد که در تعارض با منافع سلطه‌طلبانه قدرت‌های بین المللی و قدرت‌های غربی باشد، اما در این رویکرد عربستان به عنوان متحد رژیم صهیونیستی کاملا با این رویکرد در تعارض بود.

2- ضد شیعی؛‌ درسال 1964 یک افسر بلند پایه ارتش یمن به نام عبدالله سلال رهبری قیام علیه نظام امامان زیدی را در پیش می‌گیرد و موفق می‌شود اکثر مناطق یمن را در اختیار بگیرد و در مقابل نظام زیدی‌ها که حدود 1100 سال استمرار داشت و تحت عنوان دولت پادشاهی متوکلی یا متوکلیان یمن حکومت می‌کردند می ایستد. ولی عربستان در آن مقطع از امامان زیدی حمایت می‌کند و امکانات وسیعی به آنها می‌دهد و جنگ داخلی در یمن بین سال‌های 1968 تا 1970 اتفاق می‌افتد که مصر 70 هزار نیرو اعزام می‌کند که نزدیک به 7 – 8 هزار نفر کشته و تعداد زیادی زخمی می‌شوند و یمن به باتلاقی برای مصر تبدیل می‌شود. اما در شرایط فعلی که انصارا.. بدنبال استقلال است و عربستان آن را نشانه نفوذ جمهوری اسلامی و قدرت واقعی و مستقل یمن می داند به مخالفت با انصارا.. برآمده است.

3- حرکت بر مدار غرب؛ این موضوع  نشان می‌دهد که موضع عربستان هیچ وقت اصولی نبوده و در جهت تحلیل بردن توان مصر با زیدی‌ها متحد می‌شود ولی در حال حاضر در تعارض کامل با یمن قرار می‌گیرد. لذا ال‌سعود موضع اصولی ندارد وکاملا سیاسی عمل می‌کند و با ناصر تقابل می‌کند که بعد از دو سه سال فوت می‌کند. در واقع، عربستان یکی از محورهای تضعیف ناصر در آن مقطع بود و زمانی که انور سادات در مصر به حکومت می‌رسد، عربستان با امکانات مالی خودش موفق می‌شود مصر را از ائتلاف با اردوگاه سوسیالیزم و اتحاد جماهیر شوروی جدا کرده به متحد آمریکا تبدیل کند و بعد کمپ دیوید را امضاء می‌کند و مصر را در این ائتلاف نهادینه می‌کند. نظام آل‌سعود، خودش را به عنوان یکی از متحدین اسرائیل و آمریکا تعریف می‌کند و عمده درآمدهای کشور را که به مردم تعلق دارد، در جهت منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی هزینه می‌کند.

4- ضد انقلاب اسلامی؛ زمانی که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی می‌رسد  شاهد آن هستیم که عربستان مهمترین محور مهار ایران در سطح منطقه بوده و هست. در جنگ تحمیلی عراق علیه انقلاب اسلامی، عربستان یکی از مهمترین محورهای تامین مالی صدام بود. اقدام ضد انقلابی دیگر عربستان، قیام ظفار است. در ظفار عمان یک قیامی به پا شده بود که این منطقه، منطقه سنی نشین و چپ گرا بود. در حالی که 70 درصد از مردم عمان اباضی هستند که بخشی از خوارج قدیم بودند ولی الان دچار دگردیسی شده‌اند. به بحث امامت به شدت اعتقاد داشتند و امام آنها در شهری به نام سلاله مستقر است و همه مردم حتی پادشاه، اعلام وفاداری می‌کنند؛ چون آنها امام محورند. خلاصه زمانی که قیام کرد شاه ایران چندین تیپ نظامی فرستاد و آنها را مهارکرد. در آن موقع عربستان بحثی از اشغال شیعی مطرح نکرد والآن علیرغم اینکه جمهوری اسلامی ایران هیچ نیرویی به یمن اعزام نکرده بحث اشغال یمن توسط ایران مطرح می‌شود. البته بر همگان مبرهن است که همه این مسائل به نوع گفتمان سیاسی که عربستان از آن استفاده می‌کند ، بر می‌گردد.

5- سرمایه‌گذاری برای گسترش تفکر وهابیت؛ عربستان برای گسترش تفکر وهابیت در پاکستان1000 مدرسه طلاب دینی تاسیس کرده است. طلاب دینی که گفته می‌شود حوزه علمیه نیست، بلکه شبیه مدارس غیر انتفاعی خودمان با رویکرد دینی یا ایدئولوژیک است. در این مدارس نیروهایی تربیت و جمع شدند. معمولا  جمع طالب یا طلبه علوم دینی در ایران را طلاب امور دینی می‌گویند ولی در افغانستان آنها را طالبان می‌گویند. هرچند اشتباه است چون طالبان معنی دو طالب و از حیث گرامر عربی مثنی است ولی در افغانستان زبان عربی رایج نیست و هر طوری که خودشان دوست دارند می‌گویند. لذا واژه طالبان در افغانستان همان طلاب امور دینی است. حجم سرمایه‌گذاری وسیعی که عربستان انجام داده نشان می‌دهد که عربستان توانسته یک نظام سیاسی را تغییر دهد. برخی از تحلیلگران عامل پاره‌ای از گرفتاری‌های پاکستان در امور مربوط به قبایل‌اش را سرمایه‌گذاری عربستان می‌دانند. درگیری یک سوم ارتش پاکستان در استان‌های مرز نشین پاکستان با طالبان هم در این راستا قابل ارزیابی است.

6- کارکرد ضد مقاومت؛ زمانی که مقاومت در لبنان و فلسطین مطرح شد، عربستان بحث براندازی در سوریه را مطرح می‌کند که  مهمترین تامین کننده مالی اش بود و همه این نقش‌ها را عربستان تامین کرد. عربستان در آرایش سیاسی منطقه دنبال این بود که هیچ نیرویی مخالف با آمریکا و اسرائیل پا نگیرد، ولی به دلیل اتفاقی که افتاد، آمریکا آمد افغانستان و عراق را اشغال کرد به این امید که ایران را مهار کند. در ضمن عربستان تنها در بعد نظامی فعال نیست بلکه یک امپراتوری رسانه‌ای در منطقه ایجادکرد و تمام این امکانات را در اختیار امریکا قرار داد. البته به رغم همه این تلاش‌ها نتیجه غیر از آن شد که آنها دنبال می‌کردند. آمریکا عراق را اشغال کرد ولی به اذعان تحلیلگران و مقامات آمریکایی، ایران در آنجا نفوذ کرد و آمریکا در زمان اشغال عراق ناگزیر به هماهنگی با ایران برای مدیریت عراق شد و در نهایت هم نقشه آمریکا و عربستان در مهار ایران به هم خورد. آخرین تلاشی که در این راستا آنها در منطقه انجام دادند، بحث براندازی در سوریه بود. براندازی در سوریه با یک تعریف گسترده ای صورت گرفت؛ اولا نیروهایی که وارد پروژه براندازی شدند مخصوصا تکفیری ها که نسل دوم نیروهای تکفیری هستند و نسل اولشان در ارتباط با آمریکا بودند و بن لادن رابطشان بود که بعد از عقب نشینی از افغانستان به علت سلطه طلبی شوروی یک نوع بازنگری ایجاد کردند. زمانی که سلطه طلبی شوروی وجود نداشت تکفیری‌ها دنبال این بودند که ببینند کجا سلطه طلبی هست و به این نتیجه رسیدند که آمریکا خودش سلطه طلب هست. بر این مبنا، واقعه 11 سپتامبر - به قول خودشان- محصول تعریف تضاد جدید بین اردوگاه اسلام و کفر جهانی بود. این تحول فکری در القاعده منجر به این شد که امریکا یک القاعده جدیدی بسازد که تضادی با غرب نداشته باشد، بلکه تضادش درونی باشد. چرا القاعده ای که در سوریه تحت عنوان جبهه‌النصره و داعش تولید شد تضادش با شیعه است؟ تضادش با اقلیت‌هاست؟ این بر می‌گردد به نوع هماهنگی و تقسیم کاری که بین امریکا که خودش این پرژه را به اجرا گذاشت و حامیان مالی مثل قطر و عربستان و اردن و ترکیه وجود داشت. همگی این کشورها در این پروژه تعریف شدند  به امید اینکه با براندازی نظام در سوریه محور مقاومت از هم بپاشد و شرایط جدیدی در منطقه به وجود بیاید. آنها تصور می‌کردند نظام سوریه حداکثر بیش از سه ماه دوام نمی‌آورد اما 4 سال و چند ماه گذشت و بشار همچنان هست.

تغییر رویکرد آمریکا در تحولات منطقه

حدود یک سال و نیم، دو سالی است که امریکا رویکرد خود را تغییر داده و معتقد است یکی از هزینه‌های بی‌حاصلی که امریکا انجام داده همین اشغال افغانستان و عراق است که نزدیک به دو هزار میلیارد دلار هزینه روی دست امریکا گذاشته و در نهایت، هزینه بالا و کسر موازنه بودجه‌ای و تجاری مخصوصا در بعد نظامی، نظام این کشور را دچار مشکل اقتصادی و رکود کرده است. از این رو، آمریکا قادر به سرمایه‌گذاری مجدد در هرگونه جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران به صورت مستقیم یا غیر مستقیم نیست و به همین دلیل در بین ایران و امریکا سه گزینه بیشتر مطرح نیست:

1- هم‌پیمانی آمریکا و ایران؛ به دلایل ایدئولوژیک امکان هم‌پیمانی بین جمهوری اسلامی ایران و آمریکا وجود ندارد. ما یک نظام اسلامی - ارزشی و آمریکا نظامی منفعت طلب و سرمایه‌دار است و به هیچ ارزشی پایبند نیست.

2- تداوم تقابل؛ از ابتدای انقلاب تا دوسال پیش امریکا رویکرد تقابل با انقلاب اسلامی را دنبال ‌کرده است که به اعتقاد عقلای جامعه آمریکا تداوم این سیاست جزء افزایش هزینه‌های زیادی که به نظام آمریکا تحمیل شده، سود دیگری ندارد.

3- تعامل؛ مفهوم‌شناسی این واژه خیلی مهم است. این روزها زیاد آن را در اظهار نظرهای مسئولین ما و آمریکایی‌ها می‌شنوید؛ این‌که ما به همدیگر در مذاکرات احترام بگذاریم، به خواسته‌های یکدیگر توجه کنیم، اگر امریکا دغدغه‌ای داشته باشد باید احترام گذاشت، هر چند این دغدغه ناحق باشد، از شقوق استفاده این بحث به ویژه در پرونده هسته‌ای به شمار می‌آید. البته ما هم  با وجود این که می‌دانیم دغدغه و نگرانی آنها از اتهام بمب هسته‌ای به ما دروغ هست و خودشان هم می‌دانند که استفاده صلح‌آمیز از فناوری هسته‌ای مد نظر ایران می‌باشد، در حال تعامل هستیم. اصلا کل گفتگویی که دارد صورت می‌گیرد بر این اساس هست و اینکه شما می‌پذیرید دغدغه آنها را و تمام ترکیباتی که در هسته‌ای و در بیانیه لوزان  و یا توافق پایانی مورد بحث و در مرحله تدوین هست، در ارتباط با همین بحث می‌باشد. پس یک بخش تعامل به نوعی، انتخابی است که آمریکا انتخاب کرده که با ایران تقابل نکند و در حالی که هم پیمانی امکان پذیر نیست ولی یک نوع تعامل بین امریکا و ایران صورت بگیرد که مظهرش همین گفتگوهاست. بخش اعظم توافق هم تقریبا گذشته و تنها تدوین توافق نامه نهایی مانده است؛ با همه اختلاف نظرهایی که وجود دارد. در اینجا چون امریکا نسبت به ایران تغییر رویکرد داد، عربستان پشت اسرائیل رفت، یعنی در مقابل امریکا نه اینکه توان ایستادگی دارد، چون اسرائیل مخالف است، با حجم مخالفتی کمتر از اسرائیل پشت تل‌آویو قرار گرفته است.

البته شاید سوال شود که مگر می‌شود عربستان با اربابش اختلاف نظر پیدا کند؟ بله اگر پشت اسرائیل قرار بگیرد بله با اسرائیل یک هماهنگی های شدیدی اتفاق افتاده است و دیدارهای مسئولین سعودی و اسرائیلی به صورت کاملا آشکار دارد اتفاق می‌افتد. یک هواپیمای سعودی  در فرودگاه‌های اسرائیل فرود می آید و ممکن  است  در رسانه های عربی هم مطرح نشود ولی در رسانه های اسرائیلی به دلیل آزادی رسانه ای نسبی که وجود دارد، منعکس می‌شود . این تحولی که اتفاق افتاد عمدتا از بحث یمن، بر میگردد به موضع گیری عربستان که اسرائیل در منطقه از زمانی که مقاومت موفق شده اسرائیل را به چالش بکشد در 2006،2009،2014  اسرائیل عملا امنیت خودش را در گرو ناامنی محیط پیرامون می‌داند. آنها به تجربه دریافته‌اند که اگر در منطقه ناامنی نباشد، به فکر اسرائیل می‌افتند. لذا آنچه که می‌بینید در سوریه که مخالفان مقاومت منطقه‌ای مدعی انقلاب علیه نظام سیاسی دمشق هستند،‌ دروغ بزرگی است که باید پرسید این چه انقلابی است که پولش با عربستان است، سلاحش با امریکا است و درمان مجروحین آن با اسرائیل هست؟!

در حالی که انقلاب‌ها معمولا حرکات خودجوشی هستند که همه ملزومات‌شان را در درون خودشان پیدا می‌کنند و خود جامعه انقلابی یک جامعه زایش‌گر هست.  مثلا در انقلاب اسلامی ایران  در اهواز سال 1357 کارمندان شرکت نفت یک قشر مرفهی بودند و با کارشناس‌های غربی مرتبط بودند. در آن زمان اهواز محله ای داشت که 100درصد خارجی بودند و در صنعت نفت بیش از 20 هزار کارشناس غربی وجود داشت لذا قشری که در صنعت نفت کار می‌کرد متدین نبودند، لذا زمانی که در بحبوحه انقلاب به آنها گفته می‌شد اعتصاب کنید، آنها اعتقادی به انقلاب نداشتند اما بالعکس بازاری‌ها خوب جمع می‌شدند و برای همراه کردن این بخش به اعتصاب به آنها پیشنهاد کمک می دادند. ولی در سوریه بیگانگان مثل عربستان و قطر به اینها بیش از حقوقشان پول میدادند فقط برای اینکه  سر کار نروند، یعنی انقلابی زورکی و با پول تزریق شده لذا در سوریه واقعا این چیزی که وجود دارد قیام نیست و کاملا واضح و روشن است که چیزی به نام قیام وجود ندارد و بحث تکفیری ها که آخرین حربه مشترک غربی‌ها و عربستان بود به نتیجه نرسید. هم سوریه از مرحله براندازی عبور کرد و هم عراق به دلیل موقعیت‌های گسترده ای که ایجاد شد به سمت تصفیه طرفداران غربی و بعثی حرکت می‌کند. لذا این پایان کار تکفیری‌ها تا حداقل در یک افق روشن مشخص هست هر چند که تصفیه اینها با یکسره سازی نظامی تنها کافی نیست؛ چون یک پرونده اجتماعی و دینی است و نیاز به یک کار فرهنگی شدیدی دارد که متاسفانه ما نسبت به فهم این پدیده در بعد فرهنگی خیلی جدی نیستیم، یعنی در بعد نظامی هر کاری می‌توانیم انجام می دهیم ولی در فرهنگی خیلی به فکر نیستیم که قطعا باید در این زمینه به صورت جدی  فکرکنیم؛ چرا این اتفاق افتاده چرا این همه جوان آمده اند ؟  به هر حال بعد فرهنگی مسئله قطعا یک نکته قابل توجه است.

شکست این طرح، بین امریکا، عربستان و اسرائیل فاصله ایجاد کرده و چرا امریکا با عبور از اعتراضات اسرائیل و عربستان با ایران در صدد توافق برآمده است؟ به دلیل اختلاف نظری است که در مدیریت منطقه بروز پیدا کرده است. در حال حاضر عربستان در تحولات منطقه احساس تنهایی می‌کند و لذا آخرین طرحی را که به ذهن مسئولان ریاض در این شرایط می‌رسید این است که یک محور سنی ایجاد کند و با یک محور سنی مقابل محور مقاومت که محور شیعی است سعی کند با تشدید تضاد در درون جهان اسلام به گونه‌ای شیعه را مهار کند و یا هزینه را برای ایران به حدی بالا ببرد که ایران تن به یک سازش بدهد. اولین کاری که در دوره پادشاهی سلمان اتفاق افتاد و این از تراوشات فکری پسرش محمد وزیر دفاع است، این بود که با دعوت از اردوغان، محور سنی را مطرح کرد. اردوغان هم پذیرفت و دیداری با نواز شریف نخست وزیر پاکستان داشت.

نواز شریف زمانی که در ریاض تبعید بود، عربستان با کلیه امکانات رفاهی از وی پذیرایی کرد. وی عنصر نسبتا سرسپرده ای نسبت به عربستان سعودی است و اگر پاکستان قبول نکرد به  عربستان نیرو بفرستد، بیشتر به تصمیم نواز شریف مربوط نیست بلکه به این دلیل است که اعزام نیرو از پاکستان به خارج از کشور در اختیار نخست وزیر نیست بلکه در اختیار پارلمان هست. به همین دلیل نواز شریف بعد از تصمیم پارلمان به ریاض رفت و عذر خواهی کرد.

برنده و بازنده حمله عربستان به یمن

عربستان با هماهنگی آمریکا، تلاش می‌کند محوری سنی در منطقه علیه آنچه که تشکیل محور شیعی می‌نامد و به زعم آنها ثبات منطقه را به هم ریخته است، سازماندهی نماید. عربستان با اطمینان به یمن حمله کرد، خیلی جالب است که بدانید در همان روزهای اول آنها به بعضی از نقشه های بعدی خود به گونه‌ای اشاره کردند وگفتند بعد از طوفان قاطعیت که کار یمن را یکسره کند، طوفان‌های قاطعیت برای سوریه و بعد عراق هم در راه است. این اظهار نظرهای مسئولان سعودی کاملا برنامه را به هم زد و شرایط جدیدی را به وجود آورد. معمولا آغاز کردن جنگ هنر نیست؛ یک نفر با کشتن ولیعهد اتریش در بوسنی باعث جنگ جهانی اول شد. هنر این است که هر آن خواستید بتوانید جنگ را به پایان برسانید.

 عربستان حمله کرد و چند شرط گذاشت؛ اول این که حوثی‌ها  باید خلع سلاح بشوند، دوم از استان‌ها برگردند به سمت صعده، سوم عبدربه منصورهادی به یمن برگردد و چهارم گفتگوها در ریاض شروع شود. یمنی ها بیایند ریاض، یعنی امضای تسلیم. اما با وجود سپری شدن حدود 50 روز از آغاز جنگ عربستان علیه مردم مظلوم یمن، هیچ کدام از این شرایط تحقق پیدا نکرده است. اگر گروه‌های کوچکی به عنوان مخالف ایجاد کرده‌اند خیلی قابل اتکا نیستند و در عدن تقریبا تصفیه شدند. در تعز هستند ولی در یک مساحت بسیار محدودی در مناطق دیگر مثل مارب تا حد زیادی مهار شدند.

معادله‌ای در یمن وجود دارد که یک بخش آن القاعده است و  بخش دیگر حوثی‌ها و بخش سوم آن طرفداران علی‌عبدالله صالح است. آنها نه تنها تا کنون نیروهای القاعده را مورد حمله قرار نداده‌اند، بلکه برای القاعده فرصت سازی هم می‌کنند،‌ یعنی تروریسم یکی از مسائل بسیار مهمی که وجود دارد تا قبل از حمله به یمن، عربستان به صورت غیرمستقیم از نیروهای تکفیری حمایت می کرد. اما در جنگ یمن این حمایت‌ها به صورت کاملا آشکار انجام می‌شود. این مساله البته غربی‌ها را که به اصطلاح ائتلاف علیه تکفیری‌ها درست کرده‌اند، به چالش کشیده است؛ زیرا معلوم نیست که بالاخره طرفدار تکفیری‌ها هستند یا ضد تکفیری‌ها. رفتار عربستان هم که جزء اعوان غرب است، عملا در حمایت از تکفیر است.

به هر حال بحث یمن برای نظام سیاسی عربستان تعیین کننده است. به این دلیل که اولا تیم جدیدی روی کار آمده است. مخصوصا وزیر دفاع محمد بن سلمان و محمد بن نایف برای این که خودشان را اثبات کنند، دنبال دستاوردی هستند. آنها قبل از جنگ تصور می‌کردند شکست یمن امکانپذیر هست. ولی تا کنون دستاوردی نداشته‌اند. از سوی دیگر در بخش حملات هوایی نیز دچار چالش شده‌اند؛ زیرا از آغاز جنگ تا کنون آنها ناجوانمردانه تمام زیرساخت‌های حیاتی یمن را بمباران کرده‌اند به گونه‌ای که امروز خلبانان آنها بانک اهداف ندارند و می‌گوبند کجا را بزنیم؟ در فقیرترین کشور عربی چه اهدافی وجود دارد؟ در روزهای اول بانک اهداف تمام شد. همه پادگان‌ها و مراکز دولتی و زیرساخت‌ها را زدند. یک نظامی نمی‌تواند این ذلت تسلیم پذیری در مقابل متجاوز را بپذیرد. لذا کل ارتش یمن در کنار حوثی‌ها و در جنگ‌های مختلف حضور داشتند. بعضی از پادگان‌های ارتش هفت  هشت بار مورد حمله قرار گرفته است. تا الان عربستان طبق آمار بیش از20 میلیارد دلار هزینه کرده است. یعنی موشک‌های هوشمندی در یمن منفجر می‌کند که هر کدامش چند میلیون دلار قیمت دارند و هزینه‌ی زیادی بر ریاض تحمیل می‌کنند. مثلا  یک خانه گلی یمنی را با یک موشک هوشمند خراب می‌کند. با وجودی که یمن بیش از1500 کشته و چند هزار مجروح داشته اما برای عربستان هزینه ی بالایی ایجاد کرده که قابل قیاس با یمنی ها نیست. یمنی‌ها به نوعی عادت کرده‌اند که در یک جامعه بسیار فقیر زندگی ‌کنند، زن و بچه‌هایشان غالبا پا برهنه‌اند و این امر چیز عجیب و غریبی نیست. آنها با امکانات بسیار محدودی زندگی می‌کنند لذا جنگ تغییر زیادی در زندگی اینها ایجاد نکرده اما عربستان سعودی در جنگ سال 2009 که رژیم علی عبدالله صالح علیه حوثی ها انجام داده بود، پوشش هوایی را تامین می کرد، حوثی‌ها تا عمق 20 کیلومتر عربستان پیشروی کرده بودند و در آتش بس عربستان شرط کرده بود 45 روستا و مرکز مرزی  و پاسگاه مرزی را یمنی ها پس بدهند. در شرایط فعلی نیز 30 کیلو متر را کامل تخلیه کرده‌اند. یعنی عربستان الان جنگ زده دارد. یک نواری را تا عمق 30 کیلومتر هر چه روستا و شهر دارد ناچار به تخلیه شده است.  این به هر حال یک فشاری است و همین تغییرات اخیری که اتفاق افتاد یک حقوق کامل به مردم داد تا با این پول بروند دنبال خوشگذرانی و به فکر سیاست نباشند. یعنی در عربستان مدیریت پولی هست. این‌گونه نیست که در آنجا رضایتمندی بر اساس یک نوع همفکری و انتخاب اتفاق بیافتد. مدل نظام سیا سی در عربستان این گونه هست.

اما اتفاقاتی که در یمن افتاده به گونه دیگری است. لازم است با آقای سید عبدالملک حوثی آشنا شویم. اولا در ادامه اسم وی واژه طباطبایی هم هست؛ چون اجداد این‌ها از طبرستان(مازندران) به یمن رفته‌اند و از سادات شجره دار طباطبایی هستند. سید عبدالملک طباطبایی حوثی از مردم خواست صبر استراتژیک پیشه کنند.

 انتظار این است که در جایی که ایران کمک می‌کند ابزار و ادوات‌شان شباهت‌هایی با ابزار ایران داشته باشد. مثلا ایران به حزب‌الله کمک می‌کند، به طور طبیعی از امکانات موشکی  برداشت می‌شود که ایران داده و پاسخ اسرائیل را می‌دهد. حماس و جهاد و گروههای مقاومت در غزه از چنین امکاناتی برخوردارند و چنین کاری انجام میدهند اما در اولین سوال این است که چرا موشک نمی زنند؟  اگر متحد ایران هست و احتمالا ایران موشک در اختیارش گذاشته، چرا موشک نمی زنند؟ یکی از مهمترین نکات همین هست؛ یعنی عبد الملک الحوثی از ابتدا بحث صبر استراتژیک را مطرح کرد و گفت ما یک جنگ متفاوت داریم تا مردم فشار نیاورند. یکی از مهمترین نتایج صبر استراتژیک؛ تفکیک محور سنی است که عربستان ابتدا ایجاد کرده بود. شما میبینید یک مرتبه پارلمان پاکستان می گوید عربستان مورد حمله قرار نگرفته که برویم و حمایت بکنیم. خودش به یک کشور اسلامی حمله کرده پس ما برویم از چه کاری حمایت کنیم. لذا پاکستان قبول نکرد.

در درون شورای همکاری خلیج فارس هم عمان قبول نکرد. مصر هم همینطور. آقای البرادعی با السیسی تماس گرفته و گفته اشتباه نکنید و به یمن نیرو بفرستید. او هم گفته اگر 200 میلیارد دلار روی میز نگذارند، نیرو نمی فرستم. الان عربستان به دریوزگی افتاده. رفته سنگال 2100 نفر از ارتش سنگال کرایه کرده است. این نشان می دهد که اگر یمنی ها پاسخ می­دادند. زمانی که حوثیها وارد صنعا شدند بعضی از انبارهای موشکهای اسکات را جابجا کرده اند و  می توانستند شلیک کنند و نیاز به موشک ایران نیست. اما باز هم این کار را نکردند به این دلیل که اجماع داخلی ایجاد کنند. چون جامعه یمن یک دست نیست و این جنگ و احساس تظلم می تواند جامعه را منسجم و یک دست کند. لذا اگر روز اول شلیک می کرد شک نکنید هم پاکستان و ترکیه و مصر و... نیرو می فرستادند. خلاصه اینکه این صبر استراتژیک موفق شد تحولات جدی رو جمع کند و تا الان در سایه حملات نظامی 4 استان پاکسازی شده. از 21 استان یمن الان تقریبا 16 الی 17 استان کاملا در اختیار ارتش و حوثی هاست. در یکی دو استان درگیری وجود دارد. در مارب و تعز و دو استان هم خارج از سلطه دولت در اختیار القاعده است و استان حضر موت و مارب القاعده یک استان دیگر هم اضافه کرده و یک جزیره سواترا که زمان هادی به عنوان استان معرفی شد و 60  الی 70 هزار نفر بیشتر نیستند. و این نشان میدهد علیرغم اینکه به هر حال حوثی ها فاقد نیروی هوایی هستند در سایه حملات و تلفاتی که دارند میدهند پیشروی همچنان ادامه دارد. الان عربستان نمی داند چگونه جنگ را متوقف کند؟ این یک شکست به حساب می آید و هیچ کدام از اهدافشان تحقق پیدا نکرده است. اگر جنگ را ادامه بدهد نمی توان موازنه ای که در یمن هست را تغییر دهد . لذا بن بستی که الان وجود دارد برای عربستان هست نه انصارالله. چرا که یمن می داند یک متجاوز آمده به کشورش حمله کرده پس باید دفاع کند. اما عربستان نمی تواند ادامه بدهد. واگر ادامه هم  ندهد انتخاب خوبی نیست و هر دو به ضررش هست.

لذا عربستان وارد باتلاق شده و این باتلاق می تواند بسیاری از ظرفیت مخالفینی که در درون هیئت حاکمه آل سعود وجود دارد را فعال کند. یعنی به عبارتی این بن بست می تواند بعضی ها را تحریک کند. با توجه به اینکه در عربستان دو نهاد نظامی وجود دارد؛ یکی ارتش و دیگری گارد ملی که فرمانده آن متعب فرزند عبدالله هست. رویکرد گارد متفاوت از رویکرد ارتش هست. ارتش یک نهاد ملی و کادری است. چون نظام وظیفه در عربستان وجود ندارد و در این نهاد از هر قبیله ای 200  تا 300 نفر گرفته شده. اما گارد ملی بر اساس همبستگی قبیله ای است نه شهروندی. عمدتا وفاداریشان به عبدالله بوده و خود عبدالله ایجاد کرده و الان پسرش هست. این در عملیات جنگی حضور ندارد. با این که پادشاه هم به گارد دستور داده اما اتفاق نیافتاده لذا سوال این است که پشت پرده چه خبرهست؟ چرا گارد تمکین نکرده است؟  تصور می شود سرنوشت جنگ یمن، تعیین کننده سرنوشت سدیریهای کودتا گری است که الان حاکمیت عربستان را به دست گرفته اند . این ارتباط کاملا روشن است و قطعا تحولات آتی عربستان متاثر از نتایج جنگ یمن خواهد بود.



[1] . البته قبل از این تاریخ آل‌سعود در دوره‌ای در بخش‌هایی از سرزمین عربستان سلطه پیدا کرده بودند ولی مصریان آنها را مهار کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۴۶
علی علوی
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ب.ظ

نمایش مضحکی که با بیانیه توخالی پایان یافت

نشست سه‌روزه جلادان و خائنان به ملت یمن که برای ارزیابی عمق و آثار جنایت‌های‌شان در یمن به میزبانی خائن‌الحرمین در ریاض برگزار شد، در پایان با صدور بیانیه‌ای، ایران را به دست‌داشتن در بحران یمن متهم کردند. در این بیانیه اعضای شرکت‌کننده بر تشکیل قوای عربی برای تأمین امنیت شهرهای یمن توافق کرده‌اند و براساس آن، نشست ریاض باید مبدأ و اصل هرگونه اقدام بین‌المللی برای حل بحران یمن باشد. این بیانیه از آنچه مشروعیت منصورهادی خوانده می‌شود، به‌صورت قاطع حمایت می‌کند و مضحک‌ترین بخش این نشست پیام خائن‌الحرمین، شاه‌سلمان، پادشاه عربستان به این نشست بود که در آن ابراز امیدواری کرده بود که عملیات موسوم به «بازگرداندن امید» در برقراری ثبات در یمن موفق باشد.

جنبش انصارالله نیز شب گذشته با صدور بیانیه‌ای ضمن محکوم‌کردن تجاوز عربستان به یمن و ضرورت مقابله با آن اعلام کرد، حضور ایران در مذاکرات ژنو که قرار است 28 می (7 خرداد) برگزار شود، ضروری است. شورای سیاسی انصارالله در این بیانیه با تأکید بر ضرورت تداوم ایستادگی ارتش، نیروهای امنیتی و کمیته‌های مردمی در میدان‌های جنگ همه استان‌ها در برابر تجاوز عربستان، مبارزه با القاعده را خاطرنشان کرد.

نشست مسخره و نمایشی ریاض که برای مشروعیت‌بخشی به جنایات مشترک خائن‌الحرمین، آمریکا و منصورهادی فراری تشکیل شده بود، در اوج ناکامی و فضاحت به پایان‌رسید و به‌جای سرپوش‌گذاشتن بر روی جنایات مثلث شیطانی آل‌سعود، آمریکا و منصورهادی، آن را آشکارتر و خیانت‌های آل‌سعود به جهان اسلام را اثبات کرد. آل‌سعود که متوجه پیامدهای سنگین و خسارت‌بار جنایت‌هایش در کشتار مردم یمن است، برای توجیه آن به دو بهانه متوسل شده است، یکی حمایت از مشروعیت بربادرفته مزدور فراری‌اش، منصورهادی که با وجود انزجار مردم یمن از وی، تلاش می‌کند او را همچنان رئیس‌جمهور یمن بداند و دیگری ایران اسلامی که با اقتدار کامل در مناطق مختلف غرب آسیا مانع از گسترش بیشتر جنایت‌های آل‌سعود شده و سقف بلندپروازی‌های جاه‌طلبانه آنها را به حداقل کاهش داده است. آل‌سعود به گمان آلوده‌اش بر مشی تبلیغات منفی و سیاه غرب علیه ایران سوار شده تا با استفاده از آن دخالت ایران را در یمن اثبات و جنایاتش را توجیه کند که تاکنون شکست خورده و فراتر از ادعایی که در بیانیه این نشست داشته، نتوانسته کاری از پیش ببرد. رفتار جاهلانه آنها سبب شد تا نماینده سازمان ملل در امور یمن و نیز جنبش انصارالله، حضور ایران در گفت‌وگوهای حل بحران یمن را خواستار شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۴۴
علی علوی
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ب.ظ

کف خواسته‌های آمریکا از توافق هسته‌ای!

سوزان رایس» مشاور امنیت ملی ایالات متحده در مصاحبه با روزنامه «یواس‌ای‌تودی»، از احتمال به نتیجه‌رسیدن مذاکرات اظهار خوشحالی کرده و گفته است: «نمی‌گویم که مطمئنم؛ ولی امیدوارم که این توافق به نتیجه برسد». وی افزود: «سخت بر روی این موضوع (پرونده هسته‌ای) کار می‌کنیم؛ ولی به‌هرحال این توافق باید به‌گونه‌ای باشد که کف خواسته‌های ما را برآورده کند». رایس پس از این ابراز خوش‌بینی، احتمالات بدبینانه را هم مدنظر قرار داده و گفته است که اگر این توافق «کف خواسته‌های» آمریکا را برآورده نکند، مذاکره‌کنندگان آمریکایی میز گفت‌وگو را ترک خواهند کرد. خانم مشاور درباره پارامترهای یک توافق خوب از نظر آمریکایی‌ها چنین گفته است: «توافق خوب الزاماتی دارد، از جمله اینکه همه راه‌های ایران برای دسترسی به بمب هسته‌ای بسته شود و زمان گریز این کشور به یک سال یا بیشتر برسد».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۴۳
علی علوی
سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ب.ظ

احکام شرعی

برخى سایتهاى تبلیغاتى براى اینکه تعداد بازدید کنندگانشان بالا برود، بابت بازدید ما از تبلیغاتشان، مقدارى پول پرداخت مى‌کنند، و از این راه با بالا رفتن تعداد بازدید کنندگان، از شرکت‌هاى تولیدى سفارش تبلیغات مى‌گیرند. با توجه به اینکه بازدید از تبلیغات این سایت‌ها براى ما هم زمان مى‌برد و هم هزینه، آیا گرفتن این وجوه از این سایت‌ها مصداق اکل مال به باطل مى‌باشد؟ و آیا اصولاً اشکال دیگرى دارد؟  
ج) اگر بازدید از سایت‌هاى تبلیغاتى، ترویج فساد از قبیل نشر اکاذیب و ارائه مطالب باطله یا خوف وقوع در حرام نباشد، بازدید از سایت‌ها و دریافت مبلغ مذکور اشکال ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۵۶
علی علوی
سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ب.ظ

مراحل خلقت (آیه شماره 14 از سوره مبارکه مومنون)

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لحَمْاً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخَالِقِینَ
سپس نطفه را بصورت علقه ( خون بسته)، و علقه را بصورت مضغه ( چیزی شبیه گوشت جویده شده)، و مضغه را بصورت استخوانهایی درآوردیم; و بر استخوانها گوشت پوشاندیم; سپس آن را آفرینش تازه‏ای دادیم; پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است!
1-آفرینش انسان در چند مرحله انجام گرفته است. (طین نطفه علقه...)
2-تمام مراحل آفرینش، زیر نظر خداوند است. (خلقنا کسونا انشأنا)
3- ارزش انسان به روح اوست. (خلقاً آخر)
4-خودشناسی، مقدّمه‏ى خداشناسى است. (نطفه، علقه، مضغه فتبارک الله احسن
الخالقین)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۵۵
علی علوی